فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات شیرین فاطمه

فاطمه جون عاشق حموم رفتنه

1390/2/26 11:48
346 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم خدا رو شکر که با حموم رفتنت اصلا مشکلی ندارم چون تو عاشق حموم رفتنی.

روزی که بگم می خوام ببرمت حموم دقیقه به دقیقه که نه ثانیه به ثانیه می گی مامان جون پس کی میریم حموم.                                                                   

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- bahar22.com ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

 

وقتی کوچیک بودی بیشتر اوقات با بابا جون حموم می رفتی و من فقط تو سر شستن به بابایی کمک می کردم و مسئول لباس پوشندنت بودم.

دوبار اول زندگیتو(روز 10و 40) که خیلییییییییییییی کوچولو بودی مادرجون پری زحمت حموم بردنت رو کشید که اصلا تو حموم گریه نکردی( و من اون وقت بود که فهمیدم تو عاشق آب تنی هستی) و بقیه روزها رو منو و بابا جون بردیمت حموم (چه مامان و بابای شجاعی ، فکر کنم هیچکس همچین دل و جراتی نداشته).

دلم واست بگه عزیزممممممممممممم عاشق حموم بودی تو حموم هم شعر شالاپ شولوپ آبتنی، شالاپ شولوپ آب تنی رو با خودت زمزمه می کردی و با سباب بازیهات بازی می کردی و اونها رو با دستای کوچولوی خودت حموم می دادی.

می دونی تنها مکافات من با تو تو حموم چی بود اینکه بهت بگم حموم کردن تمومه و باید در بشی اونوقت بود که گریه هات شروع می شد و من مجبور می شدم یواشکی آب رو قطع کنمو بگم واییییییییییی آب حموم قطع شده و شما کوچوی ناز حرفمو باور کنی و از حموم بیایی بیرون(ببخشید عزیزم چاره نداشتم و گرنه تو دوست داشتی تا شب تو حموم بمونی).

خلاصه باید بگم دختر کوچولوی ما از اول فهمیده و عاقل بود و می دونست که حموم رفتن ترسی نداره و برای تمیزی و پاکیزگیه مگه نه دختر خوشکلمممممممممممممممم.


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)