فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات شیرین فاطمه

بگو مادرجون و پدرجون یک دنیا دوستون دارم و ازتون ممنونم

بگو مادرجون و پدرجون یک دنیا دوستون دارم و ازتون ممنونم عزیزم ، تا اینجا که این مطالب رو می خونی شاید به این فکر کرده باشی که بعد از شش ماه مرخصی مامان کی ازت نگهداری می کرد. این خاطره از اونجایی شروع می شه که شما به دنیا اومده بودی و ما خونه آقای عباسی مستاجر بودیم و اصلا به این فکر نکردیم که بعد از شش ماه که من مرخصییم تموم می شه چه کسی باید از شما مراقبت کنه. خلاصه شش ماه تموم شد و من باید میومدم سرکار و مادرجون پری عزیز بهمون قول داد که از شما نگهداری می کنه و ما هرشب می رفتیم خونشون که فردا صبح که من میام سرکار، شما پیش مادرجون باشی. دو ماهی همینجوری سپری شد و ما آواره و سرگردان بین خونه خودمون و مادر جون بودیم بالا...
25 ارديبهشت 1390
1